در بخش کامنتهای مطلبی که من بر فیلم جدید کاهانی، استراحت مطلق نوشته بودم، دوستی به نام فرهاد کامنت جالبی گذاشته بود: «در متن این منتقد عزیز آمده فیلمسازان ما دارند از گفتمان اصلی مردم دور میشوند اما یک سوال آیا واقعا مردم ایران گفتمان اصلی دارند؟ و آیا نبود گفتمان اصلی در جامعه دلیل این سرگیجه سینما نیست؟»
خب این سوال، سوال واقعا درستی است، ما دائم از دوران تازه و تغییر ساختارهای فرهنگی میگوییم اما این فرهنگ واقعی واقعا کجاست؟
پرده اول: دوران کهن: دنبال مو میگردی تو بشقاب غذا!
کافی است همین مطالب کافه سینما را یک بار بالا و پایین بکنید تا با سیر انتقادات و حرفهای افرادی مواجه شوید که از عدم احترام، نبود بودجه و فروریختن دیوارهای اخلاق و هنر، بگویند. نامههای تند تعدادی پزشک برعلیه مهران مدیری (که از حقوق بالا و نیاز مدیری به دکتر ... نتیجه گرفته بود که او نباید در مورد پزشکان سریال میساخت!) درسینما هم که در جشنواره امسال در بیش از 50 درصد اوقات چیزی به نام داستان با اول و وسط و پایان وجود نداشت و اگر هم چیزی بود همه هم به شکست انسان و اینکه «بیایید برگردیم به غار چون در تمدن جز بدبختی چیز دیگری یافت نمیشود» ختم میشد! اگر پیروزی هم بود نه از هوش و فراست و شجاعت قهرمان که از این بود که دری به تخته ای میخورد و شخصی پیروز میشد، انگار که در زندگی این افراد جز مرگ و نابودی چیزی نیست؟ و البته این نگاه را هم در فیلمهای فیلمسازان روشنفکر میتوان یافت و هم در نگاه فیلمسازان ارزشی، در دهه شصت مسئولین میخواستند با سیاستهایشان جامعهای با فرهنگ یکدست بسازند، حالا سی سال بعد حداقل موفق شده اند جامعه فیلمسازان را یکدست کنند!
خب همچین نگاهی نتایج مشخصی هم دارد، در جامعهای که تلاش، پیروزی و استقلال فردی در فرهنگ وجود ندارد، چه انتظاری هست که چیز جدیدی کشف شود. نتیجه همچین طرز فکری مشتی افراد دنبالهرو هستند که نسخهی درجه دوم افراد پیشین خودشان هستند چون فردیت و شخصیت ندارند. اما مطمئنا این فرهنگ مردم ما نیست، اما فرهنگ واقعی مردم کجاست؟
پرده دوم: همچین چیزی باید خیلی لوس و عادی باشه!
فرهنگ، زبان و خیلی چیزها بر اساس تکامل ایجاد میشوند، یعنی چیزی که بخش زیادی از مردم به عنوان یک المان در فرهنگشان قبول میکنند میماند و سایر موارد به دلیل محبوبیت کمتر به تدریج نابود میشوند. همانطور که زبان فارسی کلماتش را مدیون بخشنامه فلان شاه یا سلطان نیست، فرهنگ هم مخصوصا در دوران اینترنت و دسترسی راحت قابل محدود کردن نیست، خیلی از شوخیهای وایبری امروز از خیلی طنزهای رسمی بیشتر خوانده میشوند شاید چون به تمایل مردمی که آنها را به اشتراک میگذارند نزدیک تر است.
اما این المانهای فرهنگی کوچکتر از آن هستند که بتوانند با آن فرهنگ اصلی که گفتیم مقابله کنند. اما به نظر میرسد حالا کم کم پدیدههای در حال از راه رسیدن هستند که اتفاقا کاملا ارزشهایی خلاف فرهنگ رسمی دارند. مثالش؟ چندی پیش آلبوم بزرگ از گروه بزرگ که بخشی جدا شده از بند زد بازی هستند منتشر شد. هرچند که موسیقی رپ فارسی هنوز خیلی کار دارد تا به نمونههای خارجی اش برسد و البته در این مدت هم به مانند نمونه خارجی موسیقی ساده و متن پر از کلمات رکیک سبب شده بود که فقط بخشی از جوانها طرفدار آنها باشند. رپ فارسی مانند هر محصول بازار آزاد در ابتدا مشکلات بسیاری داشت، ساده بودن امکانات ساخت یک آهنگ رپ دروازه را روی تمام افراد باز کرد که هرچه دل تنگشان میخواهند بگویند و در ابتدا انگار تمام دغدغهی رپرهای فارسی این بود که هر روز رکیکتر باشند. در این میان معدود افرادی هم بودند که کارهای نویی میکردند. اما نکته اصلی این بود که قرار نبود این روند همینطور ادامه پیدا کند، درست مثل خط سیر تکامل، بهترینهای این عرصه به یاد میماندند و بقیه حذف میشدند. و حالا زدبازی که بعد از جداشدن تعدادی از اعضایشان به بزرگ تغییرنام داده، نوبتش رسیده که یکی از بهترین کارهای رپ فارسی را در یک آلبوم تقریبا بدون هیچ حرف زشتی (انگار که رده سنیشان به PG13 تغییر پیدا کرده!) ارائه کند. و البته دقیقا روی همین صحبتهای خلاف جهت فرهنگ رسمی(Counter Culture) تمرکز دارد. مثلا در آهنگ امروز نه بیت جالبی هست:
شعله ورم قد یه خورشید
لبریزه سد انگیزه خشک نیست
میخواد گیر بده بهم کسی پشت میز
بگو بده بره امروزو نه
این بیت در زمانه که بحث مجوز یا همون آدم پشت میز مبدا و مقصد بسیاری از آثار شده و حتی تعدادی از محصولات فرهنگی صرفا جهت دهن کجی با آن اشخاص ساخته میشود، هنرمندی همچین حرف هوشمندانهای بزند. یا وقتی جملهی تکراری خیلی از گزارشگراهایمان در آخر باختهای تیم ملی این است که بچه های ما آبرومندانه بازی کردند یا شایسته برد بودند و از این حرفها؛ در آهنگ کافی نیست، سامان ویلسون میگوید:
اونی که بروئه خوده موتوره
یه سری اگزوزن کارشون غرغره
ترس ترمزه اونی برده که برا چیزی که میخواد تا ته گازو پُر کنه
تعدادی از بهترین آهنگهای این آلبوم قلب آن فرهنگ شکست پرور و قهرمان کش را هدف گرفته اند، (نه اینکه تمام چیزهایی که فرهنگ قدیم تولید کرده بد باشد، ولی می دانید که منظورم چیست!) بهترین نمونه اش آهنگ بزرگ است که مخصوصا بخشی که ویلسون میخواند بهترین بخش آلبوم و بهترین نشانه از این خرده فرهنگ واقعی است که بخشی از فرهنگ ایران فردا میشود و که در آنجا بهترین ایده ها همیشه پیروز میشوند، این نگاه که هنرمند بخواهد تا ته قصه برود، روز به روز بهتر از گذشته باشد و دیوارهای کشیده شده دورش را که خط قرمزهای و کلیشههای قدیمی است بشکافد (چیزی که در کاور آلبوم هم که توسط نازنین آذربایجانی ساخته شده به زیبایی به تصویر کشیده شده):
لازم نیست فقط مخصوص قشر خاصی باشه
جذابیتش برا یه سن و سالی باشه
برا جلب توجه دست رو جای حساسی باشه
کار من نیست من بیشترم
با سلیقه ی هرکس اختلافی داشته باشه
با عقیده های شخصی بخواد شاخ به شاخ شه
پره فحش و حرفایی ناسزایی باشه
کار من نیست من بیشترم
یه چیزی اختراع شه که نه سیاسی و نه احساسی و نه اجتماعی باشه
بدون اینکه اسم هیچ غذایی باشه
باعث شه یه جایی یه اشتهایی وا شه
یه دوایی باشه خوابیده بیدار شه پاشه
هرکسی برا خودش کس خاصی باشه
یه قهرمانی باشه
که تنها هدفش تو زندگی اینه که رکوردش خودش جا به جا شه
با این رشته کلید شاید یه درایی وا شه
هزارتا قصه بی اینکه داستانی باشه
یه طرز فکر پر و بی اعتراضی باشه
جا خبرنگاری چیز خبرسازی باشه
چرا توشب از تاریکی قصه هایی باشه
خوبه تو این قصه ها یه چراغی باشه
تو زیرزمینش پله هایی واشه
واقعیت تلخه تو قصه عشق و حالی باشه
بدون ایهام و قافیه ی خاصی باشه
همچین چیزی باید خیلی لوس و عادی باشه
شایدم یه درصد یه کار استثنایی شد
میگفتن نمیشه ، نمیشد....
علی ملاصالحی/ کافه سینما
فروردین ۱۳۹۴
بسیار خوب و عالی...
ممنون